تاریخ سیاسی داراب‌کلا

رویدادها به روایت دامنه ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

تاریخ سیاسی داراب‌کلا

رویدادها به روایت دامنه ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

گردان رزمی دارابکلا در مقابله با جنگ های منافقین در جنگل

منافقین و گردان رزمی دارابکلا


به نام خدا. تاریخ سیاسی دارابکلا. گردان رزمی دارابکلا. جنگل ما در اواسط دهه ی شصت از هولار امره گرفته تا آمل و شیرگاه و از آنجا تا بالادست خارکش و پایین کولا، عرصه ی تاخت و تاز سازمان تروریستی منافقین شده بود.


از دارابکلا نیز حدود سی و چند تن لباس رزم بر تن کردند و راهی جنگل شدند تا این جرثومه های ناسازگار با همه ی رقیبان سیاسی و ایدئولوژیکی را تار و مار کنند.


شهدای حماسۀ 6بهمن 1360 شهر هزارسنگر آمل در مقابله با جنگ جنگلی منافقین

رویارویایی ها آنچنان خونین گردیده بود که کسی در آن دوره ی تیره، جرات نمی کرد به تنهایی پای در جنگل گذارد. اما با رزم بی امان گردان های رزمی بسیج و سپاه، این داستان شوم سازمان منافقین ورق خورد و فضای شهر و روستا و جنگل بعد از یک سال اندی به امنیت رسید و باز گاوها به جنگل، گوساله ها به مادر، گوسفندها به مَنگل و بُزها به مرتع و گالش ها به رفاه سابق خویش برگشتند. اما از دیار دارابکلا از آن سی و چند نفر رزمی پوش و زُبده، برخی بعدها در فاو عراق به کمال شهادت رسیدند مثل شهید عیسی ملایی و بعضی در سپاه ماندند و جزء ماندنی ها شدند و برخی هم بشدت زخمی شده بودند مثل مرحوم مصطفی مؤمنی. بگذرم.


که ای کاش فقط برای قیام و دفن غائله ها و از میان بردن نزاع ها به سراغ جوان های دارابکلا نیایند! گاهی هم برای مدیریت شهر و بخش و روستا و نیز برای آن بالامالاها هم، در کوچه پس کوچه های دارابکلا خوب بگردند و خوبان و با لیاقتان را جذب شغل های مفاخره ای! کنند. چرا که هم رزم لازمه برای روزهای دفاع و هم عزم ضروریه برای روزهای بقاء. (دامنه دارابکلا)

جنگل تراشی و خرید رأی دردارابکلا

قطعۀ بُغرنج انتخابات در دارابکلا

به نام خدا. تاریخ سیاسی دارابکلا. از نقطه نقطه ی محل وقتی به تپه ی طویل و خوش منظره ی یال غربی و غروب گاه خورشید مهرگستر دارابکلا نگاه می کردی، درختان جنگل را یا سر به آسمان و یا روی به مردم دیار دارالمؤمنین می دیدی. اما صد حیف و هزار میل! و نیز رأی گرفتن از مردم به لطایف الحیَل همانا و جنگل تراشی برخی ها همانا.

دوگانه ی حسن و عباس در شهر و روستا و کوی و برزن در دو دهه ی متوالی داستانی طویل دارد. ولی دامنه نمی تواند به همه ی آنچه در دل دارد، تصریحاتی کامل به عمل آورد. آری برای خرید رأی مردم و رفتن به مجلس شورای اسلامی حاضر شده بود، جنگل تراشی را مشروع کند و به کُرسی مجلس خیز بردارد.

آن یکی هم یک شخصی خاکی بوده اما و صد اما که بعدها دامنه از طریق یک دوستی مطمئن دریافته که او هم از خوی و خصال مردمی و خاک وَشی خویش فاصله گرفته و در بهترین جای تهران یعنی منطقه ی عیان نشین و ساواک پرور دوره ی کیسه دوز رژیم طاغوت یعنی خیابان پاسداران فعلی، کاخ مانندی به سیره ی ارزان خری و بهتر است بگویم به حیله ی ثمن بَخسی خریده است... آری دامنه این قسمت تاریخ سیاسی دارابکلا را می خواهد بنویسد.

و بگوید چگونه کسانی با نزدیک شدن به یکی از آن معاریف! کیسه هایی برای جیب خویش دوخته اند و امتیازات فراوانی را شجاعانه برای خود جمع و جمع و جمع کردند و خود را هی همیشه از دل مردم کم و کم و کم نمودند.

جدال عقاب و دفاع کبوتر
آری می نویسد که هرگز هیچ کس نمی تواند صلاحیت رأی دادن ملت را در هیچ زمانی ردّ کند، اما رأی گیرها و کاندیداها با گرفتارشدن در چنبره ی قدرت و فساد سیاسی، خود دچار مکافات عمل می شوند و قفل شدید می گردند و ردّ صلاحیت و از دور خارج.

دامنه هیچ گاه کسی را متهم به دزدی نمی کند؛ زیرا نه می تواند و نه این کاری شایسته و شرعی ست، ولی حیف و میل ها را می گوید تا تاریخ شهر آینده ی دارابکلا ثبت گردد.

این دوگانگی ها و شقاق خیلی بد بر فضاهای سیاسی و فکری دو دهه ی پیش دارابکلا سایه ای تیره و تار و نقاری مشمئز کننده انداخته بود که به شکر خدا الان آن عوامیت و سادگی سیاسی کم و کمتر شده است... ادامه می دهم این متن را بزودی. (دامنه دارابکلا)

دو قطبی ناطق و خاتمی در دارابکلا

مُفاد سخنان دامنه در تکیه


به نام خدا. تاریخ سیاسی دارابکلا. غروب آن شب که دامنه قرار بود سخنرانی کند، سه نفر از دوستان آمدند دم در خونه اش و شدیدا اظهار نگرانی کردند که جو روستا به هم می ریزه و سخنرانی را لغو کن. روانشاد یوسف رزاقی هم از راه رسید. تا دید چنین است، به مخالفت برخاست و با شجاعت تمام از دامنه خواست سخنرانی را در هیچ شرائطی لغو نکند و گفت من با همه ی قوا پشت سر دامنه می مانم. شب فرا رسید و سخنرانی دامنه شروع شد. این مباحث را گفت:



البته این عکس دامنه شام غریبان سال 1393 تکیۀ دارابکلا است


اول از منش واعظ گرانقدر همان سال جناب آسید علی صباغ تشکر ویژه کرد که اجازه ی سخنرانی داد و فرصت را عادلانه تقسیم کرد.


دوم دامنه تصریح کرد از تریبون تکیه به نفع هیچ کاندیدایی صحبت نمی کند و حمایتی به عمل نمی آورد، فقط در سلامتی نوع انتخابات و پرهیز از هجوم کثیف به رقیب حرف می زند و زد.


سوم گفت ولی فقیه مال همه است نه یک جریان. سخن امام علی (ع) را استناد کرد که رهبر مسلمین باید قطب الرَّحاءباشد. یعنی سنگ زیرین آسیاب. که نسبت به همه ی گندم ها حالت عادلانه دارد. و چرخش مردم هم باید بر این محور باشد. یعنی دامنه به جمعیت گفت ولی فقیه مال هر دو جریان است.و لذا برخی بی جهت یک جریان بزرگ رقیب را ضد ولایت فقیه نگویند. جریان چپ با مشورت و اجازه ی رهبری وارد کارزار شد.


چهارم گفت این که حاج آقای صباغ استدلال کردند پشت آقای ناطق، علمای بزرگ و روحانیت است، دامنه هم لیستی از علما و روحانیون بزرگی که از خاتمی حمایت کردند را نام برد و تصریح کرد این که آقای صباغ می گویند مردم باید حرف علما را گوش کنند رای به آقای ناطق بدهند، خوب آن طرف هم علما هستند.


و دامنه با صراحت اما ایماء و اشاره گفت بله، حرف علما را باید گوش کرد و رأی داد اما نه علمایی که حتی یک مرگ بر شاه هم نگفتند!


دامنه در ادامه سخنرانی یک ساعته اش که با کمال نظم و آرامش و اخلاق اسلامی حاضرین پیش رفت، در بخش  پنجم صحبتش گفت امام خمینی مردم را در رای دادن آزاد گذاشت. و جامعه مدرسین قم را نهیب زدند برای مردم تعیین تکلیف نکنند. و انتخابات مثل حزب رستاخیز شاه نشود که....


و ششم گفت حتی آقای ری شهری هم از پشتوانه ی علماء برخوردار است. مثل آیة الله مشکینی. (اضافه کنم حالا اینجا که مرحوم آقای مشکینی پدرهمسر آقای ری شهری اند).


پرداختن به ری شهری هم موجب شد برخی از حامیان وی تشجیع شوند و برای او هم یکی سخنرانی کند که تعدادی از جناح راست و مستقلین محل به او رأی دادند. که جمعیت دفاع از ارزشها را تاسیس کرده بود با همکاری آقای پورنجاتی.


دامنه حرف هایش را جمع بندی کرد و با خیال راحت نشست.


چون جمعیت واقعاً منصفانه گوش کردند و هیچ کس جز دو نفر از عزیزان که ابتدا یه نیمچه اعتراضی به دامنه کردند ولی همان هم با تشر جدی حاج ابراهیم مهاجر به آن دو بزرگوار در دم خاتمه یافت و مجلس با نظم و سکوت و روحیه ی پذیرای مردمی پیش رفت.


با بسیجی که مرحوم عزیزمان روانشاد یوسف رزاقی آن هم شجاعانه و غیورانه و انقلابی و بی هیچ ترس و واهمه و تنبلی انجام داد، هیچ کجای تکیه جای سوزن انداختن نبود. از همه ی آحاد محل و طرز تفکرات گوناگون در تکیه حضور داشتند.


ناطق، هاشمی رفسنجانی. خاتمی

سپس جناب آقای صباغ به منبر رفتند و حقیقتا با منش اسلامی و اخلاقی از دامنه فوق العاده تشکر کردند و باقی قضایا. که در واقع یک حرکت منطقی و انقلابی بود.


فقط دو نکته را بگویم که فردا صبح وقتی مرحوم پدرم به مدرسه ی مصطفی خان ساری رفت، با اخم و قهر و اعتراض آنجا مواجه شد! کی این همه زودِ زود راپورت بُرد آنجا را نمی دانم!


و با این که پدرم و مرحوم آقای سید رضی از جوانی با هم رفیق جون جونی بودند، بخاطر حمایت او از سخنرانی دامنه در تکیه و طرفداری پدرم از سید محمد خاتمی، آن دو، تا یک سال روابطی مکدّر یافته بودند و تیرگی میان شان شکل گرفته بود که بعد خیلی هم با هم مجدداً انیس شدند و خاطره ها دارند که بگذرم.


نکته دوم این بود که شب سوم امام حسین (ع) که شام هم می دهند (شب قوم بنی اسد) طرفداران آقای ناطق نوری، آقای حجة الاسلام سید حسن شجاعی کیاسری را برای سخنرانی آوردند و آن شب خود داستانی ست. که حجة الاسلام والمسلمین آقای شیخ ابراهیم غلامی از همان پایین مجلس با فریاد به سبک سخن آقای شجاعی اعتراض شداد و غلاظی کرد که دامنه  می گذرد از آن شب. (دامنه دارابکلا)

قضیۀ خاتمی و ناطق در دارابکلا

سخنرانی آن شب دامنه در تکیه


به نام خدا. تاریخ سیاسی دارابکلا. به نام خدا. سال 1376 است. آقای هاشمی رفسنجانی قانونا" نمی تواند کاندیدای ریاست جمهوری شود هر چند میل درونی اش تغییر قانون اساسی به نفع نامزدی سه باره ی اوست! ولی ایران، ولی فقیه دارد که عدل او حکم می کند مانع دیکتاتوری نخبگان شود. تلاش عطاء الله مهاجرانی (حالا لندن نشین) هم در آن سال سخت سیاست ایران مبنی بر لزوم تغییر قانون اساسی به نفع هاشمی رفسنجانی با مخالفت شدید جریان چپ و بخشی از جریان راست و خصوصاً رهبر معظم انقلاب مواجه شد.


بلاخره میان چهار تن رقابت سختی درگرفت که در تاریخ سیاسی ایران نظیری نداشت. یعنی کارزار شدید علی اکبر ناطق نوری، سید محمد خاتمی اردکانی. محمد محمدی ری شهری و مرحوم سید محمد زواره ای. بگذرم. در دارابکلا نیز این رقابت مثل همه ی جای ایران دیدنی بود. آن سال، محرم بود. دهه ی اول محرم به روزهای داغ سیاسی ایران بدل شده بود. از هجمه و دروغ و شایعه و مخالفت گرفته تا بزن بزن و فُحش و ناسزا، جای جای  ایران را فراگرفته بود. اما دارابکلا با آنکه فضای رقابتی شدیدی حاکم شده بود، هرگز به سمت تنش و درگیری و فحّاشی علیه ی همدیگر پیش نرفت. یک دمکراسی غیر هدایتی! جلوه گر شده بود. بگذرم.


شبی از شبهای محرم همان سال، مرحوم آیة الله سید رضی شفیعی دارابی رئیس جامعه روحانیت مازندران در تکیه ی بالای دارابکلا، به منبر رفت و با صراحت و شجاعت و بی واهمه، علنا به مردم گفت به ناطق نوری رای دهند. بگذرم. تا آن شب جناب حجت الاسلام والمسلمین آسید علی صباغ که واعظ آن سال تکیه بود، برای حفظ حریم منبر و فراجناحی بودن تکیه ی امام حسین علیه السلام، به قضایای رقابت سخت و پرتنش خاتمی و ناطق، ورود نکرده بود و روضه اش را پی می گرفت.


ایشان اساساً عالمی اخلاقی و متواضع و معتدل و مرضی الطرفین بوده و هستند، اما شب عاشورا گویا احساس تکلیف کرد و سخنرانی بسیار سیاسی و مهمی کرد و تمام بحث های اساسی منبرش را به معرفی ناطق نوری اختصاص داد. و برای حاضرین تکیه استدلال کرد چون علما و مراجع و بزرگان کشور آقای ناطق نوری را اَصلح می دانند، بنابراین ارجح و اولی آن است که به ناطق رای دهند. من خود در پای منبرش حضور داشتم، که ایشان حتی چندین بُریده از جریده ی معروف آن روزها را که به نفع ناطق و علیه ی خاتمی بود، بالای منبر خواند. تا پایان منبرش هیچ کس از حضار فضای تکیه را متشنّج نکرد.


ایشان از منبر که آمدند پایین، جمعیتی از مردم و جوان های حاضر در مجلس، به دور وی حلقه زدند و مودبانه و بر اساس احترام به آزادی و نیز ایفای حق و تاکید بر حفظ حرمت منبر و بی طرفی تکیه در رقابت های سیاسی، با ایشان به بحث و مشاوره و انتقاد پرداختند.


من هم در آن جمعیت کنارش نشسته بودم و سکوتی محض داشتم و جناب آقای امیر رمضانی به نمایندگی از آن جمعیت، سرسخن را با جناب صباغ باز کرد. وی با کمال انصاف و زیّ طلبگی و حرّیت، حرف های نقّادانه ی حاضرین را استماع کرد و بعضا تصدیق نیز نمود. بگذرم. جمع حاضر از ایشان تقاضا کرد تا فرداشب به همین میزانی که ایشان از ناطق نوری علنا حمایت کرده، به یک نفر اجازه ی سخنرانی دهد تا حامیان نامزد دیگر یعنی خاتمی هم از فرصت پیش آمده استفاده ببرند.


البته این عکس دامنه شام غریبان سال 1393 است. عکاس: حسینعلی رمضانی

روانشاد یوسف رزاقی در این مسیر پیشتاز همگان بود. امیر رمضانی در میان جمع حاضر، دامنه را برای سخنرانی به جناب آقای صباغ معرفی کرد. ایشان هم با کمال میل پذیرفت که دامنه سخنران باشد و حلقه ی انتقادی دور وی با کمال متانت و تبادل آزادانه ی دیدگاه ها خاتمه یافت و فردا شب فرارسید. البته با همت و مدیریت بسیار فعال و بی نظیر روانشاد یوسف رزاقی.


در حالی که همه ی دوستان سرسختانه از روی ترس یا مصلحت اندیشی هایی که علی الاغلب ضد حقیقت است، از دامنه خواستند سخنرانی فرداشب را کنسل کند، تنها و تنها سه کس مصرانه مصوّبه با جناب صباغ را تا انتهاء پی گرفتند:


یکی یوسف رزاقی بود که یک تنه غیورانه وارد میدان شد و شدیداً از دامنه حمایت کرد و جلسه ی فردا شب را با انبوهی از جمعیت شکل داد.


دیگری مرحوم پدرم که هوادار جدی سید محمد خاتمی بود


و سومی آقای امیر رمضانی که در حلقه ی دور آقای صباغ این مسأله را به تصویب رساند.


آن شب دامنه در ساعت مقرر سخنرانی کرد. نمی دانم ادامه بدهم یا نه... بگذرم... . (دامنه دارابکلا)

قضیۀ بنی صدر در دارابکلا

بنی صدر و جلال الدین فارسی


به نام خدا. تاریخ سیاسی دارابکلا. وقتی جلال الدین فارسی نامزد اولین دوره ی ریاست جمهوری شد، گروه های جهان وطنی دروغگوی آن دوره، آغاز کرده بودند به غازی گری نه قاضی گری. و غازیدن یعنی جنگیدن. گفتند جلال، ریشه ای افغانی دارد.


جلال فارسی با این حریه، از دور رقابت کنار گذاشته شد و همه ی هوش و هوَس ها رفت سراغ دو حسن. یکی سید ابوالحسن بنی صدر و دیگری حسن ابراهیم حبیبی. مسعود رجوی جنایتکار جنگی هم کاندید! شده بود، اما چون به قانون اساسی رأی نداده بود، ردّ صلاحیت گردیده بود. و از همین نقطه، آغاز نموده بود به کینه ورزی و آشوب طلبی و یارگیری و اتّحاد های تاکتیکی.


چند نفر دیگر هم در عرصه ی رقابت بودند مثل دریادار احمد مدنی. جناح مذهبی سیاسی کشور که هنوز رسما به دو جناح راست و چپ مُنشعب نشده بودند، اول روی جلال فارسی و سپس روی حسن حبیبی تمرکز کرده بودند. اما سید ابوالحسن بنی صدر، با ایجاد موج روانی و تبلیغی و شیوه های جذب کاریزماتیکی، گوی را از میدان سخت رقابت، سخت بُرد. و با حدود 10 میلیون رای، اولین رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران شد. در دارابکلا اما، در آن سال یعنی سال 1358 سه شکاف فعّال ولی آرام سیاسی بروز داشت:

جلال الدین فارسی

جریان مذهبی سیاسی. چند حامی گروه چریک فدایی خلق. و چند حامی گروه تروریستی منافقین خلق. و چند طرفدار بنی صدر. البته این سه شکاف فعّال محل در آن بُرهه ی حادّ، هیچ وقت گُسلی نیافرید. و همین موجب شده بود، که هیچ کدام به روی هم تیغ نکشند.


همه، تا حدّی زیاد، به هم احترام می گذاشتند و حتی غروب ها در تکیه پیش، با هم به بحث و مذاکراه و تبادل فکری می پرداختند. به عبارتی در دارابکلا گروه های متفاوت سیاسی، هرگز تنشی قهرآمیز و ستیزگرانه و درگیری خونین، بجزء همان شب تاسوعا در تکیه ی پایین، آن هم پیش از پیروزی انقلاب، نداشتند.


دو دسته ی وسطی در کلّ کشور، اساسا شرکت در رای را تحریم کرده بودند. فدایی ها، به دلیل مشی مسکوگرایانه ی شان و آن دیگری هم، به دلیل ردّ رهبرشان مسعود رجوی جانی. این که در محل، چه کسانی از این دو، در رای شرکت جُسته بودند و  یا حضور در صحنه ی رای را ترک نموه بودند، چندان روشن نیست.  چند طرفدار بنی صدر، البته بی غلّ و غش بودند و بر حسب هیجانات ابتدایی انقلاب به او رای داده بودند و زیر علَم او با علاقه به اصل انقلاب، جوشی می گرفته اند.


اما به هیچ وجه، کینه ای از انقلاب به دل نداشته اند. خدا 2 تای آنها را که مرحوم شدند و به دیار خاک سپرده شدند و خیلی هم برای عزاداری امام حسین (ع) زحمت می کشیدند، غریق رحَماتش کناد.



بنی صدر که با لچک به سر به همراه مسعود رجوی دررفت


جریان سیاسی مذهبی محل، اول برای جلال الدین بسیج شدند. ولی وقتی جلال با شانتاژ شدید ریشه ی افغانی داشتن، از عرصه ی نبرد آرام رای ها، بیرون گذاشته شد، دور حسن حبیبی را گرفتند. چون حوزه ی قم و شهید بهشتی و حزب جمهوری اسلامی و گروه های اقماری اش، پس از جلال به حسن حبیبی روی آورده بودند. اما فضا خیلی آلوده شده بود. و بنی صدر با شعار مشهور اطرافیان و طرفدارانش:


بنی صدر بنی صدر، صددرصد. صددرصد


بر همه ی رُقبا فائق آمده بود.


و باقی قضایا، که بعدها با چادر و لچک زنانه و آرایش صورت زنانه به همراه مسعود رجوی جنایتکار، از کشور گریخت و در پاریس با رهبری و زور و تهدید سازمان تروریستی منافقین، شورای مقاومت ملی را ساخت و به هجوم ها پرداخت. (دامنه دارابکلا)