تاریخ سیاسی داراب‌کلا

رویدادها به روایت دامنه ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

تاریخ سیاسی داراب‌کلا

رویدادها به روایت دامنه ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

دردنامۀ دامنه در پاسخ به جناب نگاه

دردنامۀ دامنه


به نام خدا. به نام خدا. ابتداء سلام جناب نگاه. به خدا نمی دانم کی هستی، ولی هر کی هستی در ردیف آدم و انسان و اخلاق و اسلام و احترام ایستاده ای. به تمام قد، برای شما جناب نگاه از میز کارم که بخش وسیع عِرق و عرَق وجودم را احاطه کرده، بلند می شوم. کلید واژه هایی در متن شماست که ذهن مرا در بازگشت برای مرور شناختی ام، با تو شناسا می سازد. بگذرم.


با هم متن جناب نگاه را که ساعت 19 و 14 دقیقه دوشنبه 18 خرداد 1394 به دامنه ارسال داشته اند، می خوانیم. دردنامه ی دامنه هم برای نخستین بار در پی این متن نگاه خواهد آمد:


«با سلام. از اینکه با نام مستعار حضور می یابم بنا به دلایلی از شما و تمامی دامنه خوانان پوزش میطلبم. از شما جناب اقای طالبی به خاطر راه اندازی افکار آزاد اندیش تان همچنین نگاشتن سرگذشت داستان اخوی گران تان و موضوعات مختلف فرهنگی سیاسی اجتماعی هنری بسیار تقدیر مینمایم. جای بسی حیرت و شگفتی دارد از انسانی با آن پیشینه خانوادگی با اسم و نامی واقعی با افکاری آزاد آزاد و بی هیچ ترس و واهمه از شخص یا گروهی، وارد فضای مجازی شده و زبان نقد را به روی تمامی احزاب سیاسی و دینی میگشاید و همچنین شروع به نگاشتن سرگذشت شیخ مینماید و بدون محافظه کاری تمامی وقایع گذشته سیاسی اجتماعی دارابکلا را به قلم میگیرد.جای بسی تقدیر است از این صراحت بیان تان. و انتظار میرود از شما در برابر افرادی که بدون نام و با زبان درگیر کردن افکار عمومی وارد صحنه میشوند ملاطفت بیشتری به خرج داده و با تدابیری که دارید آنان را نه قانع، بلکه روشن سازید.با تشکر فراوان.»


دامنه. مرسم. 1384. عکاس: عادل

اما دردنامۀ دامنه جناب نگاه : اول رُک و راست مِقار آیم که دم دست ترین سند زندگی دامنه، وصیت نامه اش است و این یعنی دامنه برای آخرت بی تاب است و بی طاقتی می کند. آنچه برای دامنه وزنی ندارد مال و منال و پول و پَر است. اگر دامنه می خواست قدم را بعد از سی سال کار، باز نیز برای پول و پَر بر می داشت، بی چاره و مستاصل نبود، ولی اُسّ وجودی اش را بر قناعت و ساده زیستی نهاد. انیس ترین ساعت دامنه آن زمانی ست که مخفیانه پولی را در راه خدا و خشنودی دل یک اهل نیازی آبروخواه، هدیه کند.


اگر بگوید دنیا را نمی خواهد دروغ گفته است، ولی به همه ی آنچه در دارابکلا مظاهر خداست سوگند، دنیازدگی را کثیف ترین وجه آدمی و خودش می داند. دیدن دنیا براش خوش است، دیدار کسانی که مماس قلب دامنه اند، براش امید است و عشق و حفظ رابطه ی عاطفی و حُبی با عزیزترین کسانش، براش لحظه لحظه های حسّ مادّی و معنوی ست. چرا که اینجا را خدا برای بشر مزرعه آفریده و دامنه نیز از این مرز بیرون نیست.


به نام خدا. اما همه ی آنچه گفته آمد این بوده است تا به صراحت بگوید دامنه: که آنچه در تحت تعقیب دامنه در عرصه ی وبلاگ دامنه دارابکلا بوده است، فقط و فقط ربطِ دادن ذهن و مُخ و فکر و عقل و قلب آدمها به هم است. می خواهد چند روز زودگذر دنیا، دَنیّت و دوئیّت از صفحه ی ذهن و خاطره ی دارابکلایی های عزیز زُدوده باشد و با حیله گری های شنیع برخی ها که جز به تشویش آوری و تخریب آفریدن به چیزی دگر قانع نیستند، رنگ و لون مجدد نگیرد. این رسم در قلب دامنه از مدت مدیدی ست نقش بسته است که:


«برگ در انتهای زوال می اُفتد و میوه در اوج کمال؛ بنگر که چگونه می اُفتی؟ چون برگی زرد؟ یا سیبی سرخ؟ کنفوسیوس.»


حالا جناب نگاه دامنه از خدا خواسته، با هدایت هایی که بر بندگانش دارد و کسی از آن به درستی باخبر نیست، هرگز برگ زرد نشود و سیاه رو نمیرد و امیدش است روسفید شود. و اگر خدای ناکرده شیطان بر دامنه غالب شد و راهش را بُرید و به میانبُر بُرد، این تازه آغاز کار آن کسانی ست که باید برای دامنه فکر هدایتی بکنند و او را از جادّه ی انحراف و بی دینی و شبهه آفرینی و مشکوک به کمونیست بودن و ضدولایت فقیه و ... نجات دهند؛ نه آن که بنشینند روی وب و با دوری از هر غیب و شهود و نظارت دستگاه عریض و طویل الهی، دامنه را احمق، صهیونیست، عضو لژ ماسونی، خطرناک، دغلکار، بی شرف، نوکر آمریکا و چند فُحش بر پدر مرحوم دامنه که دامنه تا او بوده رفیق جون و جونی اش بوده، نثارش کنند و دائم در جوارِ حَوار باشند و هی با هورا و داد و قال ها زیستِ آمیبی کنند.


جناب نگاه دردنامه ی دامنه اگر ادامه یاید مطوّل می گردد و صلاح هم نیست کِش پذیرد، پس ضمن اطاعت به توصیه ی مُشفقانه ی شما و قبول سفارش ملاطفت و تصدیق قلب صاف و بی غرَض تان، سخن دامنه با نقل یک بیت شعر عرفانی که بر تاج دفتر یادداشت دامنه مندرج است و بر قلبش ساطع؛ خاتمه می پذیرد:


عاشقم بر لطف و بَر قَهرش به جِدّ


ای عجب من عاشقِ این هر دو ضدّ


(دامنه دارابکلا)