تاریخ سیاسی داراب‌کلا

رویدادها به روایت دامنه ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

تاریخ سیاسی داراب‌کلا

رویدادها به روایت دامنه ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

گروه «اکبرعمو» د ارابکلا

گروه «اکبرعمو»

متنی بر حسب خاطره‌ی سیاسی

در اجابت فوری به درخواست جناب حجت رمضانی
به نام خدا. سلام. مبارزه بر سرِ سرنگون‌کردنِ شاه، مبارزین داراب‌کلا را نسبت به هم متحد و حتی "یکی" و «کَل‌بِن‌کولا» (روی هم ریخته) کرده بود. دست‌کم دَه اتاقِ انقلاب در داراب‌کلا توی منزل اشخاص انقلابی راه افتاده بود که شب -و حتی وسط روز در وقت و بی‌وقت- آنجا جلسه برگزار می‌شد، یکی از آن دَه تا، اتاقِ وزیری رفیق‌بزرگ ما آقای علی‌اکبر آهنگر بود؛ مشهور به حاج‌موسی‌اکبر. شاید اگر بگویم هزارمرتبه بیشتر، شُو و صبح زود رفتیم این اتاق نشستیمُ تصمیم گرفتیمُ روی صدها مسئله، مشاورت و مباحثت صورت دادیم گزاف نگفتم. این اتاق در کنار آن نُه اتاق -که چند سال پیش در دامنه هر دَه تا را معرفی کرده بودم- هم شکل‌گیری انقلاب در محل را سروسامان می‌داد، هم امور محل و مسائل امنیتی روستا را سَرساب =(مراقب و متوجه) + (کِش‌رفته از گستره‌ی واژگانی محامین در متنی ازو در بالا) می‌شد. بگذرم. انشعاب میان انقلابیون بر اثرِ تضاد (شامل: بیشن، گرایش، مبانی، مظاهر، موارد، گزینش، رأی، سلیقه، و ...) و در پاره‌ای موارد هم بر اثرِ نِقار و قُدقُد (=همان چالش به زبان امروزی) میان افراد شاخص‌تر محل، باعث شده بود دو گروهِ انقلابی مُجزّا از هم شکل بگیرد و هر کدام در جایی جدا، پیش رَوند. رفتند.


راست، بالا کنار مسجدوتکیه، آن "ساختمان کتابخانه‌ی اَمانی عمومی" را مثلا عینِ لانه‌ی جاسوسی خبایان شهید مفتح تهران، فتح کرد!! و چپ را مثلا" بی‌خانمان و آواره و زیرِ صدها آوارِ انگ و ننگ، تصفیه و ای بسا تسویه! با اُوردنگی!!! محکم (البته ذهنی ذهنی ذهنی چون عینی عینی عینی جرئت نداشت) بیرون انداخت. چون کشکولی اگر کار به قَبسِنی‌بِن (وعده‌گاه دعواکَف‌ها) می‌کشید خَرزنجیرِ جیب‌رفته‌ی راست همان در دم پیچ می‌خورد. و چماق هم که کارا نبود؛ پوک بود چون پیته‌چو و راستی‌راستی هم راست با یک پِخ چپ متواری می‌شد. رفیقم ق الآن رگِ گردنش راست شد!!!)


چپ هم، گاناهی! کوچ‌کل را جمع کرد رفت پشت آقامدرسه یک پایگاه با چوبِ سِفت و پولادینِ تیردار و اِزّاردار راه انداخت با دو اتاق نگهبانی و نشست، با چند تخت، دو طبقه هم ساخته شده بود تخت. البته تکیه‌ومسجد را هرگز ترک نکرد چپ. چپ کنارِ راست، راست کنارِ چپ بر سرِ خیلی از مسائل مذهب، بر اتحاد و اشتراک ماند ولی روی مسائلی حادّ از سیاست، با هم تفارق داشتند و گونه‌گونی رأی و عقیده. شاید بهترین رابطه‌ی چپ و راستی حکومتی، در خودِ دارکلا حکمفرما بود. چون چارچوب و آن پِ سازه از سیمانِ عقیده به اسلام، محکم و پرملاط پُر شده بود. راست، سرِ چپ اسم گذاشته بود، چند تا، یکی اسم همین گروه «اکبرعمو» بود. یعنی گروهی که چون تماما" دوروبرِ خونه‌ی «اکبرعمو»آهنگر جمع‌اند، چنین نام گرفتند.چهار بزرگسالترِ جمع چپ شامل: همین اکبرعمو، اصغرعمو (مرحوم اصغر رنجبر) مُصفاعمو (مرحوم مصطفی مؤمنی اوسایی دارابی مشهور به مصطفی نجار جانباز مؤمن) و مُصفاعموی دیگر (حاج‌ممدلی مصطفی آهنگر) در میان چپ، برجستگی سن‌وسالی و پیشکسوتی داشتند. بگذرم. یک عکس هم، از درونِ اتاق نشست پایگاه چوبی چپ، از آلبوم شخصی‌ام گذاشتم که من سمت راستی در حال مصاحبه و خاطره با آق حمید آهنگر حاج ولی سمت چپی هستم. عکاسش هم جعفر رجبی‌ست. این زمانِ عکس، من تازه از جبهه‌ی مریوان سال شصت و یک برگشته بودم و نصفِ رفقای دیگرم (به سردستگی سید علی اصغر) تازه رفته بودند جبهه‌ی کاویژال دزلی مریوان. جبهه، جزوِ آن مشترکات عمیق چپ و راست داراب‌کلا بود که دوشادوش هم، به جنگ با دشمن رهسپار می‌شدند. بگذرم. ویشته نگم. دامنه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد