تاریخ سیاسی داراب‌کلا

رویدادها به روایت دامنه ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

تاریخ سیاسی داراب‌کلا

رویدادها به روایت دامنه ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

قضیۀ مدرسۀ ضد جاسوسی دارابکلا

مدرسۀ ضد جاسوسی دارابکلا

به نام خدا. تاریخ سیاسی دارابکلا. در این قسمت تاریخ سیاسی محل، مدرسۀ ضدجاسوسی دارابکلا را می نویسم؛ خصوصاً وقتی پرنده در پست 4939 اینجا به این موضوع اشاره داشته.

بله پرنده، دارابکلا همین گونه بوده که شما پرنده ها بخوبی دیده اید. از سه روز مونده به پخش فیلم در حیاط مسجد جامع دارابکلا، از بلندگوی دو مسجد بالا و پایین جار می زدند که اهالی محترم محل، امشب بعد از نماز مغرب و عشاء فیلم مدرسۀ ضدجاسوسی، از طرف سپاه ساری آورده می شود و به نمایش گذاشته می شود.


اون زمان یعنی تا چند سال پس از انقلاب، نه موبایلی بوده، نه اس ام اسی، نه وایبر و تلگرامی و نه حتی هیچ چت مَتی. مردم آن شب، سینه به سینه و از راه جار می فهمیدند و خود را مهیای آمدن می کردند؛ وقتی هم که فرامی رسید، مثل مور و ملخ می شد. یعنی شبیه سوم و هفتم اموات و مُردگان، که برای پُلو و چلو، ازدحام می شود و انبوه جمعیت!

در حیاط مسجد جامع دارابکلا، فیلم را تا نیمه شب می دیدند و تا یک ماه روی آن تحلیل و نظریه پردازی می کردند! خصوصاً فیلم مدرسۀ ضدجاسوسی که مبارزه بود و ضد استعمار و دُژَم. بگذرم و تعریضی بزنم به نوشتۀ «لباس های دور ریختنی در نوروز» جناب حجة الاسلام والمسلمین شیخ محمد جواد غلامی دارابی در پست 4933 اینجا.

آری این چنین است برادر، باید لباس های دور ریختنی در نوروز را درآورد، دور ریخت، لباس هایی که بدرستی برشماردی؛ لباس های: شانش، هدف های مبتذل و لباس کمال گرایی افراطی، که من اسم این آخری را کمال گرایی مطلق می گذارم نه افراطی، که دست نیافتنی ست.

من هم اینجا در راستای پست خوب شما، به یک لباسی که باید در نوروز به دور بریزند، می پردازم. چه دارابکلایی داشتیم. همه در لباسِ نظم و طهارت. همه در لباس ساده و صلابت. همه در لباس تقوا و شهامت. و همه در لباس عزّت و سلامت.

یادم است، یعنی از همان نوجوانی بخوبی یادم است که مردم مؤمن دارابکلا به حموم رفتن سحری عادت داشتند. عادت مألوف. نه عادت جبر و زور. از آن سوی محل بُقچۀ حموم را سحرگاه بغل می کردند. بقیه در اینجا آدرس. (دامنه دارابکلا)

انجمن حجّتیۀ دارابکلا چگونه شکل گرفت؟

قضیۀ انجمن حجّتیۀ دارابکلا


به نام خدا. تاریخ سیاسی دارابکلا. به نام خدا. دارابکلا و تاریخ (32). در سی و دومین قسمت تاریخ سیاسی دارابکلا، انجمن حجّتیۀ روستای دارابکلا را می نویسم. آن سال های دورتر که هنوز نسل دهۀ چهل محل، پا نگرفته بود، جمعی از متدینین دارابکلا _که در آن یک روحانی شاخص هم حضوری رهبری کننده داشت و به هدایت ها می پرداخت_ انجمن حجّتیۀ روستای دارابکلا را تشکیل داده بودند و گاه آن را «حجّتیۀ مهدویه» می خوانند.



آن ها، با حضور آن روحانی محترم، در جلسات قرآن در درون مسجد جامع دارابکلا _و شاید گاهی هم در خونۀ افراد و اعضاء_ شرکت می جُستند و به...


بقیه در این آدرس که بعد کامل شود. (دامنه دارابکلا)

تلمبۀ دستی آب شُرب دارابکلا


قضیۀ تلمبۀ دستی آب


به نام خدا. تاریخ سیاسی دارابکلا. در این قسمت تاریخ سیاسی دارابکلا، قضیۀ تلمبۀ دستی آب شُرب روستای دارابکلا را می نویسم:


الان را نبینید. تا همین چهار دهۀ پیش، که شاه، شاهنشاهی می کرد و خود را سایۀ خدا می پنداشت و ثروت پارو می کرد و زمینخوار بزرگ بود و سرآخر با سرقت میلیاردها دلار این ملت و مملکت به پاناما گریخت، دارابکلایی ها آب لوله کشی نداشتند.


سه چهار نقطۀ دارابکلا، تلمبۀ آب دستی بر روی چاهای آب نصب کرده بودند و مردم  _اغلب زنان_ آب را غوراَفتو (عکس پنجم در زیر از مهندس محمد عبدی) و به صورت سرکاتی به خونه ها حمل می کردند. لُغت سرکاتی را در 6 شهریور 1395 در پست 3307 اینجا به صورت مکتوب و مصوّر شرح داده بودم.


و یا به قنات پشون، می رفتند آبِ خوردن می آورند و یا از چاه هفت روز پیش غسّالخانه و حموم مردانه. ظرف و ظروف و لباس را هم در دَره دِله (= رودخانه) می شستند. که من بگذرم. لُغت قنات پشون را نیز در دو قسمت مفصل در پست 85 اینجا و پست 86 اینجا در 9 و 11 بهمن 13922 شرح داده بودم.


فقط سال های منتهی به پیروز انقلاب بود که مرحوم حجة الاسلام والمسلمین شیخ روح الله حبیبی با آن ذهن خلّاق و پرتلاش و روحیۀ مردم گرایانه اش، دارابکلا را به آب شُرب لوله کشی مجهز ساخته بود. روح او و همۀ کسانی که با او در این اقدام مجاهده کردند، شاد.


تلمبۀ دستی آب خوردنی دارابکلا _تا جایی که من در ذهن و حافظه ام دارم_ در این سه نقطۀ محل بود:


پیچ ببخیل. درست روبروی تکیۀ ببخیل که دارند تأسیس می کنند.


پیچ گلچین. درست کنار منزل حاج حیب الله رمضانی.


قوس حموم پیش محلۀ تاریخی و پرخاطرۀ ما. درست روبروی خونۀ شهید ابراهیم عباسیان.


که من با دو تلمبۀ ببخیل و حموم پیش، زیاد خاطره دارم و بارها پیش آن دست دست کاری نمودم؛ یعنی چکّلی پکّلی کردم که بزودی این لغت را هم در فرهنگ لغت دارابکلا شرح می کنم.


این  عکس ها نمونه هایی از تلمبۀ آب دستی ست که دارابکلا، سه چهار تا از آن داشتیم:


روش آب گرفتن از تلمبۀ دستی آب که در دارابکلا نیز این گونه بود


      


راست: تاریخ آب و تلمبه و بچه. عکس چپ: دامنه. چاه آب امامزاده جعفر دارابکلا. نوروز سال 1384. عکاس: سیدعلی اصغر


      


تلمبۀ آب دستی و غوراَفتو، ظرف مسّی آب در قدیم دارابکلا. عکس از مهندس محمد عبدی سنه کوهی


      


نمونه ای از تلمبۀ آب در قدیم


      


سمت راست دکور و نماد تلمبۀ دستی آب. عکس سمت چپ نمونه ای چاه آب با دَلوّ و حلب، که در امامزاده جعفر دارابکلا نیز این نوع چاه خیلی دیدنی بود و مردم از آن می نوشیدند هم برای شفا و هم برای رفع عطش در اربابی صحرا. و در چاه هفت روز محل هم پله داشت به جای دلو و ریسمان دستی داشت به جای چرخ که بعد از استحمام، مردم نوش جان می کردند و می رفتند منزل



قارت بکارده چش شد یعنی چشاش از حدقه بیرون بیرون زد از بس، آب کم شد و بحران آب و نوسان آن پدید آمد و تبذیر و اسراف جایگزین شد(دامنه دارابکلا)

پاسخ دامنه به کامنت گذار x دربارۀ زیرآب زنان دارابکلا


زیرآب زنان دارابکلا


پست 4731 : به قلم کامنت گذاری با مستعار « x ». مندرج در متناوب نوشتارهای تک نگاری ها3 (82) و در سلسله مباحث دارابکلا و تاریخ (32).


«سلام دامنه. چرا سانسور میکنی؟ کامل پخش کن همه بشناسن. چرا مثل قوه قضاییه میگی پ پ ژ ؟ میگی  پ  پ پ ؟ خوب بگو ... فر زند ...  ... بهش بگو ... سال در .... چکار کرد؟ [اشاره به قسمت 27 تاریخ سیاسی دارابکلا یعنی پست 4604 اینجا قضیۀ «زیرآب زنی علیۀ دانشجویان روستای دارابکلا»]»


دامنه. قم. 1395. منزل. عکاس: عاصم


پاسخ ویژۀ دامنه : به نام خدا. سلام من هم به شما جناب مستعار « x ». خُب کاملاً واضح است چرا نام زیرآب زنی که شما می نویسی را سانسور می کنم. اساساً دامنه در دامنه، هرگز چنین کاری نکرده و نمی کند که اسم افراد ببرد چه در کامنت چه در متن.


از خودِ شما می پرسم اگر دلت می خواهد سانسور نکنم؛ چرا خودت، خودت را سانسور می کنی. در سجّل احوال! اسمی به اسم « x » ثبت نشده است. پس چرا با نام حقیقی ات نمی آیی؟ حتماً دلیل داری و آن هم حفظ هویت توست.


پس با همین منطق خودت، دلت نخواهد، برای دیگری، اسمش برده شود. من به تو قول می دهم اگر خودت بخواهید با هم بریم سراغش. اگر درست باشد _آنچه برای من ارسال کرده ای_ من خودم به سبک خودم با صراحت و شجاعت وارد بحث می شوم با آن شخص.


در ضمن خودت هم می دانی که دامنه، اساساً نه به هیچ کس باج می دهد و نه از هیچ کس جز خدا می هراسد، چه رسد به کسی که به قول شما خیانت و جنایت کرد و حق خوری نمود و نون بُری.

ممنونم از شما جناب مستعار « x » که هم از دردهایی که نوشته ای، خیلی متأثّر شدم و هم درکت می کنم که چه می گویی. نیز از برخی از وازه های ویژه ات خیلی خیلی هم خندیدم. بگذرم. (دامنه دارابکلا)

دو قضیۀ فضای سیاسی سال 1357 دارابکلا

عکس امام در کرۀ ماه و صلوات خاص


به نام خدا. تاریخ سیاسی دارابکلا. در این قسمت تاریخ سیاسی دارابکلا، به دو قضیۀ فضای خاص سیاسی سال 1357 روستای دارابکلا می پردازم و دو نکته ای را که خود شاهدش بودم را می نویسم:


آن سال منتهی به پیروزی انقلاب، میزان محبوبیت و نفوذ امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ برای انقلابیون بسیار بالا و توصیف ناشدنی بود. در یک تقسیم بندی کلی، مردم دارابکلا در آن مقطع زمانی دو دسته بودند:


اکثریت قریب به اتفاق، حامی و دلسپرده ی امام خمینی بودند و با شوق و ولع در انتظار نتایج و آثار انقلاب بسر می بردند. و چند خانواده و افراد معدود هم هنوز به شاه وفادار مانده بودند و معمولاً به این و آن می گفتند شاه برمی گردد! که خود بعدها دریافتند آن انتظار توهّمی بیش نبود.


در همین گیر و دار در دارابکلا دو اتفاق روی داده بود: یکی در عوام و دیگری در خواص. در عوام این بود که با قاطعیت می گفتند عکس امام در کُره ماه دیده می شود. شب ها در هم در حیاط دو تکیۀ بالا و پایین محله، همه را به رؤیت سطح ماه فرامی خواندند و ناهمواری های روی ماه را به شکل عمّامه و عبا و چهره ی امام تصویر می کردند و به دیگران القا می نمودند که دیدید راست می گوییم. مردم هم _البته برخی_ می گفتند: اَره اَره دیدیم. تا این که از ناحیۀ خود امام این خرافه رد شد.


این قضیه موجب شده بود اهل فَحص و کنجکاوها در دارابکلا، به داستان فوت ابراهیم، فرزند پیامبر اسلام (ص) استناد کنند که همین نوع خرافه آنجا رخ نموده بود که رسول خدا (ص) آن را مردود نموده بود.


آن قضیۀ دوم که در خواص رخ نموده بود این بود که یکی از روحانیون محترم دارابکلا، در نشستی که من هم در آن شب حضور داشتم، از سر عشق شدید به امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ و در نهایت اخلاص پیشنهاد داده بود، وقتی نام «روح الله خمینی» در مجامع برده می شود به جای صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، بگوییم:


«الّلهُمَّ صَلِّ عَلی خمینی و آلِ خمینی»!!!


که البته روی آن مباحثه و چالش شده بود و رد گردیده بود.


این دو قضیه را از این رو در سلسله مسائل تاریخ سیاسی دارابکلا نوشته ام که صرفاً رخداد را نقل کرده باشم تا در تاریخ سیاسی محل ثبت بماند؛ و الّا هیچ کس به آنچه آن زمان خاص بر حسب اقتضائات انقلابات رخ می تابید، نه گلایه ای می برَد و نه اشکال تراشی می نماید.


نمازظهر عاشورای سال 1394 دارابکلا


تذکر ضروری دامنه : پس از آن که من در قسمت 27 تاریخ سیاسی دارابکلا یعنی پست 4604 اینجا قضیۀ «زیرآب زنی علیۀ دانشجویان روستای دارابکلا» را نوشته و منتشر کرده بودم، کامنت گذار محترمی _که مشخص است از خوانندگان همیشگی دامنه است_ با ارسال چندبار کامنت با مفهومی ثابت به دامنه، از من پرسیده آیا آن دانشجو که علیۀ اش، زیرآب زنان دارابکلا گزارش ردکرده بودند، فلانی فرزند فلانی نبوده؟ عین کامنتش با سانسوری که کردم این است:


«با سلام. آیا این دانشجو «...» فرزند «...» نبوده؟ با تشکر.»


ضمن علیک السّلام و تشکر از دغدغه ات؛ باید بگویم من وقتی شما را نمی شناسم چگونه می توانم جواب شما را بدهم؟ نیز وقتی دامنه در متن پست، تحفّظ ورزیده، چگونه در بخش کامنت این اصل را نادیده بگیرد؟ بگو کی هستی تا بگویم چی به چیه. ممنونم و خداحافظت. (دامنه دارابکلا)