چگونگی تصرّف دفتر روزنامۀ رسالت در ساری
به قلم دامنه. به نام خدا. سلسله مباحث تاریخ سیاسی دارابکلا. یادم است در اواخر دهۀ شصت _که به گمانم سال 1367 بود_ به دلیل حملات گسترۀ روزنامۀ رسالت به میرحسین موسوی نخست وزیر مورد تأیید و محبوبِ امام خمینی، فضای سیاسی جامعه از جمله ساری و حومه و نیز روستای دارابکلا منقلّب و پر جنب و جوش شده بود.
روزنامۀ رسالت که پس از قضیۀ مشهور 99 نفر مجلس، در سال 1366 توسط آیت الله احمد آذری قمی و جمعی از سرشناس های تندروی جناح راست تأسیس شده بود_ بشدّت منتقد و هجمه کنندۀ دولت میرحسین موسوی بود و آزادانه و با قلم های صریح و نیش دار، انسجام و وحدت سیاسی کشور را به هم می ریخت؛ به گونه ایی که امام خمینی توزیع آن در جبهه را با هدف حفظ روحیۀ دفاع در رزمندگان، ممنوع کرده بود.
به دلیل همین مشییء اختلاف برانگیز و اهانت آمیز نوشته های روزنامۀ رسالت، آن سال در شهر ساری جمعی کثیر از انقلاببون خط امام، به ساختمان روزنامۀ رسالت _که کمی جلوتر از میدان ساعت در خیابان انقلاب نرسیده به بازار نرگسیه واقع بود_ حمله کردند و دفترش را تصرّف، اسناد و مدارک و آرشیو آن را برهم و شیشه های آنجا را شکستند و خواهان توقیف روزنامه و عدم توزیع اش در ساری شدند.
در این اقدام سیاسی و تقریباً خشونت آمیز (نه نسبت به افراد، بلکه اشیاء و اسناد)
علاوه بر نیروهای انقلابی ساری و روستاهای اطراف، دو نفر از رفیقان ما در
دارابکلا نیز در آن حضوری ملموس و پیشبَرنده داشتند. من هم به محض
باخبرشدن، خود را به ساری رساندم و صحنه را با چشمان خودم دیدم. البته من
نه به دفتر روزنامه ورود کردم و نه در ماجرا دخالت، بلکه از وسط خیابان
انقلاب _که آن عصر به روی وسائط نقلیه مسدود شده بود_ ماجرا و هیجانات را
مشاهده می کردم.
کار آن جمع و نیز این دو نفر رفیق صمیمی من (... و ...) بیخ و بیغ پیدا کرده بود و به دادستانی گره خورده بود. اما در یک اقدام انقلابی، سریع و قاطع در عصر همان روز، فرمانده سپاه مازندران با ورود به ماجرا، مانع از تعقیب و پرونده دار کردنِ آنان شد. این موضع گیری فرمانده سپاه مازندران، موجی از حمایت و شادی مردم و جناح چپ را نسبت به سپاه برانگیخته بود. از نظر من سپاه قدیم با سپاه جدید فرق های زیادی دارد که ان شاء الله بزودی در پستی جداگانه به آن می پردازم.