تاریخ سیاسی داراب‌کلا

رویدادها به روایت دامنه ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

تاریخ سیاسی داراب‌کلا

رویدادها به روایت دامنه ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

شبیخون 1359 تشی لت روستای دارابکلا

قضیۀ شبیخون تشی لت دارابکلا


به نام خدا. تاریخ سیاسی دارابکلا. به نام خدا. در سلسله بحث تاریخ سیاسی دارابکلا، به مانور شبیخون تشی لت روستای دارابکلا می پردازم.


آبان سال 1359 بود. درست دو ماه و اندی پس از آغاز جنگ تحمیلی صدام حسین به سرکردگی غرب علیۀ ملت و نظام ایران. دارابکلا هم مثل همۀ جاهای ایران، حالت دفاعی، جهادی و انقلابی به خود گرفته بود. اغلب هم سن و سال های ما، در بسیج ملی و سپس در بسیج مستضعفین عضو شده بودند.


یک شب _که هنوز نقار و تجزیه ی نیروها به دو جناح راست و چپ و حتی قضایای گروهک های معاند نظام شکل نگرفته بود_ یک رزم شبانه ی بسیار پُرازدحام انقلابیون دارابکلا به وجه جدّی و با قاطعیت برگزار شده بود؛ در تپه های تشی لت از یال شرقی روستای دارابکلا.


درست در جایی جمع شده بودیم که در عکس زیر زاویۀ آن را تطبیق داده ام. فرمانده داشت می آموخت به همه ی ما که جنگ ممکن است به این جاها هم گسترش پیدا کند. یعنی منطقۀ دارابکلا و حومه. خصوصاً گوشزد نموده بود به خطر تجزیه طلب های مارکسیست استالینیست حامی شوروی در منطقه ی ترکمن صحرا (در استان گلستان).


در تاریکی محض تشی لت، همه سروپا گوش بودیم و باحیرت به حرف ها گوش می کردیم که ناگهان غافلگیر شدیم. شبیخون خوردیم از سمت موزی لَت که مشهور است به کاظم لَت. آن هم به صورت رگبار مسلسل هوایی و ایست دادن ها و فرمان های نظامی و هجومی و های و هوی های خاص و داد و بیدادهای بیدارباش.


شهید محمدباقر مهاجر


برخی متواری شدیم و سنگر گرفتیم در بوته زارها و پشت پَیلم و لَم و موره و ناهمواری های آنجا. برخی تا لب جاده ی صحرایی گردکَل هم رفته بودند. کمی نشد که همه فهمیدیم شهید محمدباقر مهاجر _که یک رزمی کار و استاد حرفه ای در کونگ فو بود_ به همراه چند نفر دیگر که از جمع مان مخفیانه جدا شده بودند و در موزی لت کمین کرده بودند؛ به مانورمان شبیخون زدند.


درست در همین نقطه ای که دامنه ایستاده است (یعنی تشی لَت دارابکلا) آن مانور شبیخون سال 59 صورت گرفته بود. عکاس: سیدعلی اصغر. 1382. شب روستای دارابکلا از زاویۀ تشی لت


همآهنگی محمدباقر با فرمانده ی مانور خیلی پیچیده و مخفی و حرفه ای بود که ما حتی بو هم نبرده بودیم. واقعاً همه هراس کرده بودیم و چهارچنگی جیم فنگ شده بودیم...


و این به عنوان یک خاطره ی سیاسی و انقلابی و جهاگرانه ماند در نهاد و خاطرم که امروز در چهار بخش تاریخ سیاسی دارابکلا، شهیدان دارابکلا، دمی با دماء شهیدان و خاطرات دامنه آن را بازگو کردم. ریزمسائل و جزئیات زیادی هم دارد این واقعه، که دامنه می گذرد از آن. روح شهید محمدباقر مهاجر و همۀ شهیدان دارابکلا و ایران و جهان اسلام شاد و جاویدان. (دامنه دارابکلا)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد